
برشی از یک آرزوی شیرین

دلم میخواهد. یک روز که بیخبر در خانه مشغول گردگیریام صفا در خانهام را بزند، متعجب بشوم که چه سر زده! و صلح و سرمستی به قیافهٔ بهت زدهام بخندند...
به صرف یک پیاله آرامش به خانه دعوتشان کنم و این لحظه یک عمر به درازا بکشد...